یا صاحب الزمان

فاطمه خازه
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

قائده ی لطف

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

عریف لطف از نظر لغت و اصطلاح

«لطف» در لغت، به معنای «احسان»، «مهربانی و اکرام»، «قرب و نزدیکی»، «خُرد و کوچکی»، «خفاء و ناپیدایی» و … آمده است. در قرآن و روایات این کلمه به عنوان یکی از صفات الهی بکار رفته است. لطف به عنوان یکی از صفات ذات الهی، به معنای خفاء و تجرد اوست و به عنوان یکی از صفات فعل الهی، به معنای احسان، مهربانی و نیز دقت و استواری در آفرینش است.علامه طباطبایی در این زمینه می فرماید:«در حقیقیتِ لطف دو نکته نهفته است، یکی انجام کار از روی رفق و آسانی و دیگری ظرافت آن کار، هرگاه کاری واجد این دو خصوصیت باشد لطیف است و پس از آنکه این دو مطلب را از مادی بودن پیراسته نمودیم می توانیم فعل الهی را به آن توصیف نماییم» (محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج18، ص 40)

آنچه در مباحث کلامی، به عنوان معنای «لطف» ذکر می شود، معنای «مهربانی»، «احسان» و … است:

«مقصود از لطیف بودن خداوند این است که او نسبت به بندگان خود مهربان است و نعمت های خود را به آنان اعطا می نماید» (شیخ صدوق، التوحید: ص 217)

به این ترتیب، تمام ماسوی الله احسان و لطف خداوند محسوب می شود ولی مقصود متکلمین از بیان قاعده لطف، مقام تشریع یا امور مربوط  به شرع وتکلیف است. پس مراد از لطف، هر آن چیزی است که برای تحقق غرض و هدف خداوند در آفرینش ضروری است. به بیان ساده تر، انجام چه اموری در آفرینش ضروری است تا غرض خداوند متعال در آفرینش انسان محقق شود:

«اللطف واجب لیحصل الغرض به»

«لطف بر خداوند واجب است تا بواسطه آن غرض از آفرینش انسان برآورده گردد» (کشف المراد، مقصد3)

بنابراین مقصود از لطف این است که خداوند آنچه را که برای بندگان خود نافع و سودمند می داند برای آنها مقدر می کند. برای درک درست این قاعده نیاز به بیان چند مقدمه دارد:

‌أ. هدف از آفرینش انسان رسیدن به کمال انسانی است.

‌ب. رسیدن به کمال انسانی در پرتو عبادت و بندگی خداوند محقق می شود(زیرا منبع همه کمالات آفریدگار جهان است).1

‌ج. بنابراین، اگر انسان بخواهد به کمال مطلوب انسانی برسد باید مطابق برخی دستورات و فرامین عمل کرده و به پیش برود.

‌د. خداوند متعال خداوندی حکیم و عادل است

 نظر دهید »

نظر اسلام در مورد جبر و اختیار

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

فعل انسان مانند ديگر پديده هاى جهان بستگى كامل به علّت دارد، و نظر به اين كه انسان جزء جهان آفرينش است و با اجزاى ديگر جهان ارتباط وجودى دارد، اجزاى ديگر را نمى توان در فعل وى بى تأثير دانست; مثلا لقمه نانى كه انسان مى خورد ، براى انجام دادن آن، همچنان كه وجود دست، پا، دهان، علم، قدرت و اراده انسانى ، وجود نان در خارج و در دسترس بودن و عدم وجود مانع و شرايط ديگر زمانى و مكانى لازم است، با فقدان يكى از آن ها انجام دادن فعل ناممكن مى شود و با تحقق همه شرايط ياد شده ، تحقق فعل ضرورت پيدا مى كند . البته وجود اراده و اختيار ، يكى از شرايط تحقق فعل است كه از بحث انگيزترين مباحث فكرى ميان متفكران جهان بوده است . اين مسئله كه با عنوان جبر و اختيار معروف است ، يكى از اساسى ترين مباحثى است كه تقريباً در همه مكاتب و اديان جهان مورد گفتگو است. درك ساده و بى آلايش انسان ، وجود اراده و اختيار را در افعال انسانى اجمالا تأييد مى كند; به قول مولانا :

اين كه گويى اين كنم يا آن كنم *** خود دليل اختيار است اى صنم

همه انسان ها با فطرت خدادادى خود، ميان امورى چون خوردن، نوشيدن و آمدن و رفتن، و ميان امور ديگرى چون صحت و مرض ، بزرگى و كوچكى و بلندى قامت فرق مى گذارند و قسم نخست را كه با خواست و اراده انسان ارتباط مستقيم دارد ، در اختيار خود مى دانند و مورد امر و نهى و ستايش و نكوهش قرار مى دهند، و اين مطلب مبناى تمامى الزام هايى است كه در قوانين دنيايى وجود دارد و در صورت تخلّف ، كيفر و مجازات براى آن قرار داده شده است; بر خلاف قسم دوم كه در آنها انسان تكليفى ندارد.

ديدگاه متكلمان پيرامون جبر و اختيار

در ميان مذاهب اسلامى، درباره مسئله جبر و اختيار مى توان سه نظريه را برشمرد:

1. ديدگاه اشاعره[1]

همه افعال و كردار انسان را مخلوق خداوند دانسته، و نقش انسان تنها كسب مى باشد. ابوالحسن اشعرى ، پيشواى مكتب كلامى اشاعره در اين زمينه مى گويد: «و امروا ، اى اهل السنه و اهل الحديث ،انه لا خالق الا الله وان سيئات العباد يخلقها الله وان اعمال العباد يخلقها الله عزوجل و عن العباد لا يقدرون ان يخلقوا منها شيئا»; «خالقى جز خدا نيست و گناهان بندگان را خداوند به وجود مى آورد و اعمال بندگان مخلوق خداست و آنان توانايى بر انجام هيچ يك از افعال خود را ندارند».[2]

آنگاه ادله عقلى و نقلى براى عقيده خود اقامه مى كند. البته اشعرى، ميان حركات اضطراريه (غير ارادى ) و حركات اكتسابيه فرق مى گذارد و مواردى را كه ممكن است تفسير به اختيارى بودن انسان شود ، اكتسابى مى نامد و معتقد است كه انسان در اين گونه اعمال تنها آن را «كسب» مى كند و كسب نيز به اين معناست كه همزمان با تحقق فعل ا زسوى انسان، بى آن كه در فعل، تأثيرى از جانب انسان به وجود آورد، يك نوع اراده در انسان به وجود مى آيد كه نام آن كسب است، و تنها نقش آن، محل قرار گرفتن براى وجود فعل است. [3] چنين است كه مى گويند: «ان الله تعالى خالق و العبد كاسب»; «خداوند خالق افعال و بنده كاسب آن است».[4] به نظر مى رسد موضوع كسب حتى براى خود قايلان آن نيز به طور دقيق روشن نيست به همين جهت بسيارى از سران اشاعره كوشيده اند با تفسير و شرح بيشتر به اصطلاح آن را روشن كنند گرچه بر ابهامات افزوده اند. اين نظريه با همه تعديل هايى كه از سوى برخى علماى اشعرى در آن داده شده است، مستلزم جبر و عدم اختيار انسان است.

2. ديدگاه معتزله;

نظريه دوم مربوط به معتزله است كه قائل به آزادى مطلق انسان در كارهاى خود هستند. [5] اين نظريه را تفوض مى نامند.

3. ديدگاه اماميه;

به حسب تعاليم اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم السلام) كه با ظاهر قرآن نيز مطابقت دارد ، انسان با اين كه در فعل خود مختار است ، اما مستقل نيست; بلكه خداى متعال از راه اختيار و با اراده انسان تحقق فعل را خواسته است . هر فعلى كه با دخالت انسان، جامه تحقق به خود مى پوشد ، خداى متعال تحقق آن را از راه مجموع اجزاى علت تامه كه يك جزء آن اراده و اختيار انسان است ، اراده كرده است . در نتيجه اين گونه خواستن خداوند ، در عين اين كه انسان در انجام فعل مختار است، تحقق فعل بسته به وجود شرايطى ديگر نيز مى باشد كه بسيارى از آن ها در حيطه اراده و اختيار انسان نيست . افزون بر اين كه هيچ موجودى و از جمله انسان در عالم هستى وجود استقلالى ندارد و همه موجودات محتاج و نيازمند به وجود خداوند مى باشند.

امام صادق(عليه السلام) فرمود :«نه جبر است و نه تفويض ، بلكه امرى است ميان اين دو امر».[6] مضمون همين حديث شريف از دير باز به شعار شيعه تبديل شده است.

در روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام) نقل شده است كه فرمود :«خدا، كريم تر از آن است كه مردم را به چيزى كه قدرت بر آن ندارند ، تكليف كند و عزيزتر از آن است كه در ملك او امرى تحقق يابد كه وى نمى خواهد».[7] اين حديث شريف بر بطلان دو نظريه سابق (جبر وتفويض) دلالت دارد.

پاورقي

[1] اشاعره: بنيان گذار اين مسلك شخصى به نام ابوالحسن بصرى مى باشد. طرفداران اين انديشه بر اين باورند كه صفات خداوند متعال، ازلى و قائم بالذات هستند. در مقابل اين گروه، معتزله بر اين باورند كه بر خدا واجب است كه شايسته ترين انسان را امام قرار دهد، اوامر و نواهى خداوند تابع مصالح و مفاسد مى باشد.

[2]  مقالات الاسلاميين و اختلاف المصلين، اشعرى، ج 1، ص 321، به نقل از ملل و نحل، نوشته استاد جعفر سبحانى، ج 2، ص 116، مركز مديريت حوزه علميه قم.

[3]  شرح عقائد نسفيه، ص 115 به نقل از ملل و نحل، ص 132.

[4] شرح تجريد، فاضل قوشجى، ص 445 به نقل از ملل و نحل ص 133.

[5] ملل و نحل شهرستانى ج 1، ص 46.

[6] بحارالانوار، ج 3، ص 5.

 نظر دهید »

عصمت پیامبر(ص)

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

عصمت در تشیع

شیعه
عقاید
اصول توحید • نبوت • معاد یا قیامت
عدل • امامت
فروع نماز • روزه • خمس • زکات • حج • جهاد • امر به معروف و نهی از منکر • تولی • تبری
عقاید برجسته مهدویت: غیبت (غیبت صغری، غیبت کبرا)، انتظار، ظهور و رجعت • بدا • شفاعت و توسل • تقیه • عصمت • مرجعیت، حوزه علمیه و تقلید • ولایت فقیه • متعه • شهادت ثالثه • جانشینی محمد • نظام حقوقی
شخصیت‌ها
چهارده معصوم محمد • علی • فاطمه • حسن • حسین • سجاد • باقر • صادق • کاظم • رضا • جواد (تقی) • هادی (نقی) • حسن (عسکری) • مهدی
صحابه سلمان فارسی • مقداد بن اسود • میثم تمار • ابوذر غفاری • عمار یاسر • بلال حبشی • جعفر بن ابی‌طالب • مالک اشتر • محمد بن ابوبکر • عقیل • عثمان بن حنیف • کمیل بن زیاد • اویس قرنی • ابوایوب انصاری • جابر بن عبدالله انصاری • ابن‌عباس • ابن مسعود • ابوطالب • حمزه • یاسر • عثمان بن مظعون • عبدالله بن جعفر • خباب بن ارت • اسامه بن زید • خزیمة بن ثابت • مصعب بن عمیر • مالک بن نویره • زید بن حارثه
زنان: فاطمه بنت اسد • حلیمه • زینب • ام کلثوم بنت علی • اسماء بنت عمیس • ام ایمن • صفیه بنت عبدالمطلب • سمیه
علما روحانیان شیعه
مکان‌های متبرک
مکه و مسجد الحرام • مدینه، مسجد النبی و بقیع • بیت‌المقدس و مسجدالاقصی • نجف، حرم علی بن ابی‌طالب و مسجد کوفه • کربلا و حرم حسین بن علی • کاظمین و حرم کاظمین • سامرا و حرم عسکریین • مشهد و حرم علی بن موسی الرضا
دمشق و زینبیه • قم و حرم فاطمه معصومه • شیراز و شاه چراغ • آستانه اشرفیه و سید جلال‌الدین اشرف • ری و شاه عبدالعظیم
مسجد • امامزاده • حسینیه
روزهای مقدس
عید فطر • عید قربان (عید اضحی) • عید غدیر خم • محرّم (سوگواری محرم)، تاسوعا، عاشورا و اربعین) • عید مبعث • میلاد پیامبر • تولد ائمه • ایام فاطمیه
رویدادها
رویداد مباهله • غدیر خم • سقیفه بنی‌ساعده • فدک • رویداد خانه فاطمه • قتل عثمان • نبرد جمل • نبرد صفین • نبرد نهروان • واقعه کربلا • مؤتمر علماء بغداد • حدیث ثقلین • اصحاب کسا • آیه تطهیر • شیعه‌کُشی
کتاب‌ها
قرآن • نهج‌البلاغه • صحیفه سجادیه
کتب اربعه: الاستبصار • اصول کافی • تهذیب الاحکام • من لایحضره الفقیه
مصحف فاطمه • مصحف علی • اسرار آل محمد
وسائل‌الشیعه • بحارالانوار • الغدیر • مفاتیح‌الجنان
تفسیر مجمع‌البیان • تفسیر المیزان • کتب شیعه
شاخه‌ها
دوازده‌امامی (اثنی‌عشری) • اسماعیلیان • زیدیه • غلاه
منابع اجتهاد
کتاب (قرآن) • سنت (روایات پیامبر و ائمه) • عقل • اجماع
نبو

هشام بن حکم، متکلم شیعه، عصمت را به امامان نسبت می‌داد ولی معتقد بود که پیامبران ممکن است از دستورات خدا تخلف کنند که در آن صورت توسط وحی مورد نقد قرار می‌گیرند. شیعیان بعدی عصمت را به پیامبران و امامان به شکل یکسانی نسبت می‌دادند. شیخ صدوق معتقد بود که پیامبران و امامان از گناهان کبیره و صغیره مصون بوده اند، اگر چه به صورت سهوی (غیرعمدی) ممکن بود دچار خطا شوند. شیخ مفید این نظر را رد کرده و پیامبران و امامان را از خطای عمدی ، سهوی و فراموشی مصون می‌دانست ، اگر چه قبول داشت که پیامبران (بجز محمد) ممکن است قبل از تبلیغ گناهان صغیره غیررسوایی آور را انجام داده باشند. پس از آن شریف مرتضی (از شاگردان شیخ مفید) استدلال کرد که پیامبران و امامان کاملاً معصوم بودند. این دیدگاه به دیدگاه رسمی شیعیان بعدی تبدیل شد.[۳]

عصمت پیامبران و امامان

شیعیان معتقدند که پیامبر ،دختر پیامبر و جانشینان پیامبر دارای عصمت هستند و از آنها با عنوان معصومین و یا چهارده معصوم یاد می‌کنند. اینکه عصمت چه درجاتی دارد ، کسب کردنی یا یک موهبت الهی است ، در میان برخی از علمای شیعه و اندیشمندان اسلامی مورد اختلاف است.

بسیاری از شیعیان معتقدند، «عصمت» از ویژگیها و بلکه ضروریات پیامبر اسلام و امام است، یعنی امام باید معصوم از خطا و اشتباه باشد در غیر اینصورت پیروان به چه تضمینی می‌توانند امام را ولی جان و مال و عرض خود بدانند. شیعیان همچنین درجاتی از عصمت را برای دیگر انبیا نیز قائلند. اما اهل سنت چنین مقامی را حتی برای محمد، پیامبر اسلام لازم نمی‌دانند و حتی در بعضی از اخبار خود از اشتباهات پیامبر اسلام یاد می‌کنند که توسط برخی از صحابه به وی گوشزد گردیده‌است.[نیازمند منبع]

برخی از شیعیان معتقدند، عصمت نیرویی است نوری و ملکوتی که دارنده‌اش را از هر عیب، زشتی و گناه نگهداری می‌کند. به‌نظر برخی از آنان، صاحب عصمت حتی نیت گناه نمی‌کند و غفلت و سهو و نسیان در او راه نمی‌یابد.

محورهای عصمت

علماء بحث عصمت را در چهار زمینه مورد بحث قرار داده‌اند: ۱- عصمت پیش از بعثت ۲- عصمت از گناهان صغیره ۳- عصمت از سهو ۴- عصمت در امور غیر دینی ۵- عصمت خلفای پیامبر

اهل سنت عصمت بعد از نبوت از کبائر به صورت عمد در حوزه دین را قائل هستند. از نظر اهل سنت تنها هفت گناه، کبیره‌است و سایر گناهان صغیره هستند.

ولی از نظر روایات شیعه، هر گناهی که خداوند به آن وعده عذاب داده‌است، کبیره‌است[۵]. لذا دائره عصمت در این مذهب گسترده تر از اهل سنّت است.

در میان مذاهب اسلامی، تنها مذهبی که به عصمت مطلق قائل است، مذهب تشیع است. بر این اساس انبیا قبل از نبوت و پس از آن ، از گناهان کبیره و صغیره ، عمدی و غیر عمدی و در حوزه دین و دنیا عصمت دارند. اوصیای آنها نیز از این عصمت بهره مند هستند. علمای شیعه در حوزه عصمت کتاب‌های متعددی را به نگارش در آورده‌اند هم چون تنزیه الانبیاء سید مرتضی و الالفین علامه حلی . پس اهل سنت عصمت انبیاء را قبول دارند ولی در حد و مرز آن با تشیع اختلاف دارند.

البته اهل سنت روایاتی بر خلاف این آموزه دارند. از عایشه نقل کرده‌اند که در اوائل بعثت، پیامبر پس از تلقی وحی گمان برد که جن زده شده‌است لذا خود را به ورقه بن نوفل نشان داد و پس از این که این شخص پیامبری ایشان را تایید کرد پیامبر اسلام نسبت به پیامبری خود، مطمئن شد. یا مثلاً اینکه در کتاب صحیح بخاری که از کتاب‌های برتر اهل سنت است، اورده شده که هرگاه وحی مدتی بر پیامبر قطع می‌شد، !!![۶] اما شیعیان ایشان را از این قصه‌ها مبّرا میدانند.

همچنین آنها افسانه غرانیق را جعل کرده‌اند و به محمد نسبت داده‌اند[۷]. لذا برخی از اهل سنت افسانه غرانیق را با دیده تردید نگریسته‌اند. شیعه به طور کلّ این افسانه را مردود دانسته‌است.

از نظر شیعه اهل بیت پیامبر، شامل فاطمه زهرا و ۱۲ امام بعد از پیامبر نیز معصوم‌اند.

از دید شیعه آنچه به عنوان گناه از پیامبران نام برده می‌شود در واقع«ترک اولی» است. یعنی ترک آنچه بهتر بود انجام می‌شده‌است. به عنوان مثال در داستان حضرت یونس، چون این پیامبر قبل از اینکه فرمان خداوند صادر شود شهر را ترک کرد واقعه حبس شدن در شکم ماهی را خداوند برای او پیش آورد.

عصمت وحی

معتقدین به نزول وحی به پیامبران گرچه ممکن است بعضاً معتقد بر عصمت خود پیامبران نباشند، اما تقریباً همگی قایل بر عصمت خود وحی هستند. یعنی معتقدند وحیی که بر پیامبرانشان نازل شده‌است از هر گونه خطا بری است. در سالهای اخیر اما متفکرینی شیعی چون عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری نظریه‌هایی جدید درباره وحی مطرح نموده‌اند که با مخالفت بسیاری از صاحبنظران دیدگاه سنتی مواجه شده‌است. عبدالکریم سروش در کتاب خود تحت عنوان بسط تجربه نبوی وحی پیامبر را دستخوش محدودیتهای بشری وی دانسته‌است و برخی موارد مشکوک به نقص احکام و عدم تطابقهای علمی قرآن در عصر حاضر را اینچنین توجیه کرده‌است. محمد مجتهد شبستری همچنین از دید هرمنوتیک در کتاب خود “هرمنوتیک، کتاب و سنت: فرایند تفسیر وحی"، فهم مفسرین از وحی و متون مقدس را وابسته به مفسر دانسته‌است. و لذا معتقد است به این دلیل که مفسرین وحی نقص دارند، فهم ایشان از وحی نیز خالی از نقص نمی‌تواند باشد.

 

 نظر دهید »

وحی و نبوت

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

قیقت وحی چیست؟ آیا بین وحی نازل شده بر حضرت محمد و وحی نازل شده بر پیامبران دیگر فرقی هست؟ طبق گفته عائشه “زمانی که وحی بر پیغمبر نازل می شد حضرت دچار تکان های شدیدی می شد. ما (زنان پیغمبر)ردایش را بر رویش می کشیدیم. و زمانی که این حالت بر طرف می شد بر پیشانی ایشان عرق نشسته بود. بعد ابراز می داشت که وحی بر او نازل شده است (رجوع کنید به کتاب عایشه بعد از مرگ پیغمبر .(اما این حالات بیشتر یک انسان غشی را در ذهن تداعی می کند .بعضی توجیه می کنند که وحی سنگین هست .وحی از طریق جبرئیل بر محمد نازل می شد. چرا اگر تحمل وحی بسیار سنگین هست چنین گزارش هایی در رابطه با حضرت موسی که خدا با صوت خود با او سخن می گفت داده نشده است؟پاسخ اجمالی

وحی در لغت به معنای القای پیام برای دیگری است و در اصطلاح عبارت از سخن الاهی است که خداوند آن را به وسیله پیامبر خود برای هدایت بشر می فرستد و مشخصه بارز رسالت و نبوت است.

وحی بر رسول اکرم گاه مستقیم و گاه غیر مستقیم و به وسیله جبرئیل اتفاق افتاده است. هنگامی که وحی مستقیم بود، به خاطر سنگینی آن، حالات غیر عادی در پیامبر روی می داد؛ ولی این حالت با حالت غش که گاهی دربرخی از افراد بیمار اتفاق می افتد، بسیار متفاوت است؛ زیرا پیامبر اکرم پس از این حالات، تمام وحی دریافت شده اش را به یاد داشت و آن را بی کم و کاست به مردم ابلاغ می نمود. وحی مستقیم و بی واسطه در اعماق وجود پیامبر اکرم (ص) اثر می گذاشت و از وحی جبرئیل قوی تر و اثر گذارتر بود.

از آن جا که پیامبر اسلام (ص) از همه پیامبران پیشین خود برتر و در مقامی رفیع تر قرار دارد و در اثر وحی مستقیم این حالات در وی رخ می داد، بالطبع اگر وحی مستقیم در پیامبران قبلی اتفاق می افتاد، همین حالات در آنان نیز به وجود می آمد.

پاسخ تفصیلی

تعریف وحی

وحی واژه عربی و در اصل مصدر فعل “وحی - یحی” از باب “وعد” است. در معنای اصلی آن آمده است که “وحی عبارت است از: هر آنچه که کسی به دیگری القا کند تا بداند". [1] به همین مناسبت در معنای اشاره، اشاره سریع، الهام، نامه و نوشته نیز به کار برده می شود. [2]

قرآن وحی نامه اعجاز الاهی است که به زبان عربی به وسیله «جبرئیل» از جانب خداوند بر قلب پیامبر اکرم (ص) یک­بار به صورت تدریجی در طول بیست و سه سال و بار دیگر به صورت دفعی در شب قدر فرود آمده است. رسول اکرم (ص) آن را بر گروهی از اصحاب خود خوانده و کاتبان وحی آن را با نظارت مستقیم و مستمر حضرت نوشته اند و حافظان بسیاری آن را حفظ و نقل کرده اند.

پس منظور از وحی، “القاى معانى به قلب پیامبر (ص) از سوى خدا و سخن گفتن خدا با او است. این وحى بر اساس نیازى است که نوع بشر به هدایت الاهى دارد تا از یک طرف به سوى مقصدى که ماوراى افق محسوسات و مادیات است، هدایت شود و از طرف دیگر، به نیاز زندگى اجتماعى او که عبارت است از برخوردارى از یک قانون الاهى، پاسخ مثبت داده شود.

از کلمات پیغمبر اکرم (ص) هم مى‏توان فهمید که اساساً وحى با سایر القائاتى که به بشر مى‏شود، از نظر ماهیت، متفاوت نیست، بلکه از نظر درجه فرق مى‏کند؛ مثلاً پیامبر اکرم (ص) ضمن حدیثى مى‏فرمایند: رؤیاى صادقه جزئى از هفتاد جزء نبوت است. این حدیث اشاره مى‏کند که وحى به انبیا درجه‏ قوى و نَشَآت پر تلألؤ نورى است که همگان از پرتو این نور بهره‏مند و روزى خوارند". [3]

انواع وحی در قرآن

وحی در قرآن در چهار معنا استفاده شده است:

1. اشاره پنهانی

این همان معنای لغوی واژه وحی است؛ چنان‏که به اشاره حضرت زکریا (ع) به قومش در قرآن، «وحی» اطلاق شده است: “او از محراب عبادتش به سوی مردم بیرون آمد و با اشاره به آنان گفت: “به شکرانه این موهبت، صبح و شام خدا را تسبیح کنید". [4]

2. هدایت غریزی

این همان رهنمودهای طبیعی است که در نهاد تمام موجودات به ودیعت نهاده شده است. هر موجودی، اعم از جماد، نبات، حیوان و انسان، به طور غریزی راه بقا و تداوم حیات خود را می‏داند. از این هدایت طبیعی در قرآن با نام «وحی» یاد شده است: ” و خدا به زنبور عسل وحی کرد که از کوه ها و درختان و سقف های رفیع منزل گیریدو سپس از میوه های شیرین تغذیه کنید…". [5]

3. الهام (سروش غیبی)

گاه انسان پیامی را دریافت می‏دارد که منشأ آن را نمی‏داند؛ به ویژه در حالت اضطرار که گمان می‏برد راه به جایی ندارد، ناگهان درخششی در دل او پدید می‏آید، راه را بر او روشن می‏سازد و او را از آن تنگنا بیرون می‏آورد. این پیام‏های رهگشا، همان سروش غیبی است که از پشت پرده هستی به مدد انسان می‏آید. در قرآن، به همین الهامات غیبی «وحی» اطلاق شده است: ” و به مادر موسی وحی کردیم که طفلت را شیر ده و چون بر او ترسان شوی به دریا افکن …". [6]

این سروش‏های غیبی گاه منشأ رحمانی و زمانی منشأ شیطانی دارند. از این‏رو، در قرآن به وسوسه‏های شیطان نیز «وحی» اطلاق شده است: ” و هم چنین ما بر هر پیامبری دشمنی از شیطان های انس و جن قرار دادیم که برخی از آنان برخی دیگر را وسوسه می کنند…". [7]

4. وحی رسالی

وحی بدین معنا، بیش از هفتاد بار در قرآن از آن یاد شده است. این وحی به انبیا اختصاص داشته و شاخصه نبوّت آنها محسوب می‏گردد: “و چنین قرآن فصیح عربی را ما به تو وحی کردیم …". [8]

انواع وحی رسالی

در قرآن کریم به اشکال سه گانه نزول وحى اشاره شده است:

1. تکلم مستقیم و بدون واسطه، یعنى بین خدا و پیامبر، واسطه ای نیست و پیامبر مستقیماً وحى را از منبع فیض دریافت مى‏کند. نویسنده کتاب التمهید فی علوم القرآن می گوید: “بنابر آنچه که اصحاب حالت پیامبر اکرم را هنگام فرود وحی توصیف کرده اند، نزول وحی بیشتر مستقیم بوده است". [9]

2. تکلم خداوند از وراى حجاب: در این نوع پیامبر تنها صدا وحی را می شنود و هیچ چیز را نمی بیند. این گونه دریافت وحی مانند آن است که کسی از پس پرده سخن بگوید و انسان تنها صدای او را بشنود؛ از این رو قرآن از این قسم به «وراء حجاب» تعبیر می کند.

3. دریافت وحی از طریق فرشته الاهی:

در این طریق حضرت جبرئیل (ع) پیام الاهی را بر قلب پیامبر فرود می آورد. “روح الامین قرآن را بر قلب تو فرود آورد". [10]

“روشن است که در دو قسم اخیر، به خلاف قسم اول، حجاب و واسطه‏اى بین خدا و نبى در کار است؛ البته معناى حجاب و واسطه این نیست که این حجاب پیامبر را از ارتباط مستقیم با تکلم الاهى باز دارد؛ بلکه واضح است که گوینده، خدا است؛ اما به دلیل حکمت و مشیت الاهى، پیامبر بر حجاب یا واسطه التفات مى‏کند و پیام حضرت حق را از وراى حجاب یا از لسان واسطه مى‏شنود. پر واضح است که در این جا نیز رسول، مستقیماً پیام خدا و سخن فیّاض على الاطلاق را دریافت مى‏دارد؛ بنابراین اگر رسول به حجاب التفات کند، گفته مى‏شود که وحى از وراى حجاب است و اگر بدان التفات نورزد، وحى نسبت به او بلاواسطه و مستقیم است. آن جا هم که وحى به واسطه جبرئیل (ع) است، اگر گیرنده وحى به واسطه توجه نداشته باشد، وحى بلاواسطه از سوى خدا خواهد بود". [11] ، [12]

حالات پیامبر اکرم هنگام دریافت وحی:

خداوند در سوره مزٌمٌل که دومین سوره از جهت نزول است، خطاب به رسول خود می فرماید: “در حقیقت ما به زودی بر تو گفتاری گرانبار القا می‏کنیم‏". [13]

پیامبر هنگام نزول وحی مستقیم بر خود احساس سنگینی می کرد و از شدت سنگینی که بر او وارد می شد بدنش داغ می شد و از پیشانی مبارکش عرق سرازیر می گشت. اگر بر شتری یا اسبی سوار بود، کمر حیوان خم می شد و به نزدیک زمین می رسید.

امام علی (ع) می فرماید: “موقعی که سوره مائده بر پیامبر نازل شد، ایشان بر استری به نام “شهباء” سوار بودند وحی بر ایشان سنگینی کرد به طوری که حیوان ایستاد و شکمش پایین آمد". [14] حالات دیگری نیز از این قبیل برای پیامبر هنگام نزول وحی روی می داد. [15] علامه طباطبائی می نویسد: “اخباری که بر این حالات غیر عادی پیامبر هنگام نزول وحی، اشاره دارند به حد مستفیض می باشند". [16]

همان گونه که گفته شد؛ این سنگینی موقعی بود که وحی مستقیم و بدون واسطه بر رسول اکرم (ص) فرود می آمد.

امام صادق (ع) در این باره می فرماید: “نگامی که وحی بدون واسطه ملک بر رسول خدا نازل می شد، این حالات در پیامبر اکرم رخ می داد؛ ولی هنگامی که وحی به واسطه جبرئیل (ع) فرود می آمد، رسول خدا می فرمود: جبرئیل به من گفت…” [17] . یعنی هنگام دریافت وحی توسط جبرئیل حالت پیامبر عادی بود.

این وحی بدون واسطه تنها حالات ظاهری پیامبر را تحت تأثیر قرار می داد و دگرگون می کرد؛ زیرا پس از برطرف شدن این حالت هر آنچه را به او وحی شده بود، در ذهن داشت و بی کم و کاست به مردم ابلاغ می کرد. در وحی مستقیم کلام الاهی در اعماق وجود رسول خدا تأثیر می گذاشت و این تأثیر فراتر از امور طبیعی و حسی بود از این رو این وحی تأثیر گذار تر  و سنگین تر از وحی غیر مستقیم بود.

به وجود آمدن چنین حالاتی هنگام دریافت وحی مستقیم می تواند دلایل مختلف داشته باشد:

1. ارتباط انسان مادی با برترین موجود مجرد:

هر چند پیامبران انسان های کاملی هستند، ولی در عین حال انسان اند و در جهان مادی؛ مانند سایر افراد بشر زندگی می کنند. “بگو من بشری همانند شما هستم که به من وحی می رسد که خدای شما خدای یکتا است". [18] ارتباط با برترین موجود که مجرد از ماده است، برای انسان مادی کاری ساده نیست، به ویژه اگر این ارتباط بدون واسطه باشد. از این رو این حالات غیر عادی هنگام این ارتباط، امری قابل توجیه و پذیرفتنی است.

2. ثقالت و سنگینی معارف بلند اعتقادی و توحیدی [19] : خداوند در این باره می فرماید: ” اگر ما این قرآن را بر کوه نازل می کردیم مشاهده می کردی که کوه از ترس خدا خاشع و متلاشی می گشت و این امثال را در قرآن برای مردم بیان می کنیم که اهل عقل و فکر شوند". [20]

3. سنگینی اقامه دستورات الاهی در جامعه [21] : شاهد این بار سنگین الاهی بر پیامبر عظیم الشأن، مصائب و سختی هایی بود که در طول مدت رسالت خود برای برپا ساختن کلمه توحید تحمل کرد.

حالات انبیای دیگر هنگام دریافت وحی:

هر چند درباره حالات سایر انبیا هنگام دریافت وحی اخباری نقل نشده است، ولی عدم گزارش چنین اخباری، دلیل بر نبود چنین حالاتی نمی شود. اگر دریافت وحی مستقیم بر آخرین و برترین رسول الاهی سنگین باشد و چنین عوارضی را در پی داشته باشد، تحمل این گونه وحی بر انبیای دیگر سخت تر خواهد بود؛ زیرا پیامبر عظیم الشأن اسلام مقام بالایی نسبت به انبیای دیگر داشته اند.

 نظر دهید »

هدایت الهی و اختیار انسان

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

خدای متعال در چند مورد از قرآن مجید امر هدایت و ضلالت را با بیانات مختلف بیان فرموده است.

مقدمتاً توجه به این موضوع اهمیت دارد که بعضی از آیات قرآن را نمی توان به تنهایی تفسیر نمود و نتیجه گرفت، بلکه باید به کمک آیات دیگر معنای واقعی مورد نظر را درک نمود.

اینک چند آیه مشابه:

سوره نحل آیه 93 می فرماید: “و اگر خدا می خواست به مشیت ازلی همه بشر را یک امت قرار می داد و لیکن هر که را بخواهد گمراه کند و هر که را بخواهد هدایت، و البته آنچه از نیک و بد کرده اید از همه سؤال خواهید شد".[1]

سوره کهف آیه 17 می فرماید: “ر کس را خدا هدایت کند او هدایت شده است و هر کس را گمراه کند، پس هرگز برای او یاور و راهنما کننده نخواهی یافت".[2]

سوره اعراف آیه 186: “ر که را خدا گمراه کند هیچ کس راهنمای او نباشد و چنین گمراه را خدا واگذارد تا در طغیان و ضلالت بماند".[3]

سوره زمر آیه 36- 37 : “ر که را خدا گمراه کند دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود و هر کس را خدا هدایت کند، دیگر احدی او را گمراه نتواند کرد".[4]

علامه طباطبائی در تفسیر المیزان ذیل آیه 93 سوره نحل می گوید: “مقصود این است که خداوند می تواند همه ایشان را از نظر هدایت و سعادت یک جور خلق کند. و مقصود از اضلال بعضی و هدایت بعضی، اضلال و هدایت ابتدایی نیست، بلکه مجازاتی است؛ زیرا همه آنان چه گمراهشان و چه در راهشان همه هدایت ابتدایی دارند و آن کسی که خدا می خواهد گمراهش کند کسی است که خودش راه ضلالت؛ یعنی معصیت را پیموده و پشیمان هم نمی شود و آن کس که خدا هدایتش کرده کسی است که هدایت فطری خود را از دست نداده و بر آن اساس مشی می کند یا همواره در طاعت است و یا اگر گناهی از وی سر می زند توبه می کند و از راه گناه به صراط مستقیم و سنت الاهی اش که تبدیل پذیر نیست بر می گردد: “و لسئلن عماکنتم تعملون:. جمله ای است برای دفع توهمی که ممکن است به ذهن بیاید و آن این است که مستند بودن هدایت و ضلالت به خداوند سبحان اختیار بشر را باطل می کند و به دنبال باطل شدن اختیار مسئله نبوت ها و رسالت ها باطل می شود. برای دفع چنین توهمی جواب داده شده که نه، هنوز سؤال و جواب و اختیار باقی است. و به دست خدا بودن هدایت و ضلالت اختیار شما را باطل نمی کند؛ زیرا خدا ابتداءً گمراه و هدایت نمی کند، گمراه کردنش مجازاتی است؛ یعنی کسی را که خودش گمراهی را خواسته در گمراهی پیش می برد، و همچنین کسی را که هدایت را اختیار کرده باشد در هدایت پیش می برد و خلاصه شما هر چه اختیار کنید خداوند شما را کمک می کند و در آنچه انتخاب کرده اید پیش تر می برد".[5]

آیات متمم یکدیگرند و بعضی آیات بعض دیگر را تفسیر می کند همان خدایی که فرموده: “یضل من یشاء"؛ هر کس را بخواهد گمراه می کند، همان خدا هم فرموده : “و یضل الله الظالمین"؛ خدا ظالمین را گمراه می کند.[6] یا “کذلک یضل الله من هو مسرف مرتاب"؛ خدا گمراه می کند کسی را که اسراف می کند.[7] و یا “کذلک یضل الله الکافرین"؛ خدا گمراه می کند کافرین را.[8] پس درست است که به اصطلاح هر کس را خدا بخواهد گمراه می کند، ولی باید دانست چه سنخ از بندگان در معرض گمراهی قرار می گیرند، خدا ظالمین و دروغ گویان، فاسقان، مسرفان و کافران و آنهایی که در حالت اختیار نافرمانی می کنند را گمراه می نماید. پس مقدمه اضلال حق به دست بنده جاری می گردد. نیز در مقام هدایت هم شرایطی وجود دارد، اگر می فرماید: “یهدی من یشاء"؛ یعنی هر که را بخواهد هدایت می کند، آیاتی هم در مقام بیان شرایط هدایت وارد شده است که می فرماید: “و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"؛ و آنان که در راه ما مجاهده کردند هر آینه هدایت می کنیم ایشان را.[9] و در جاهای دیگر می فرماید: “ان الله لا یهدی القوم الفاسقین” ، “لایهدی القوم الکافرین” ، “لایهدی القوم الفاسقین” ، “لایهدی کید الخائنین” ، “لایهدی من هو کاذب کفار"؛… یعنی خداوند از آنهایی که در مقام هدایت نیستند. هدایت را نفی می کند.

پس معلوم شد که برای صالحان و متقین هیچ گاه گمراهی روا نیست و معاندان لجوج را هدایت شایسته نباشد.

ذکر این نکته در این جا ضروری است که ارایه طریق از خالق است،و وظیفه مخلوق است که راهی را که به او نشان داده می شود گرفته تا به مقصود اصلی برسد و الاٌ اگر خود از جاده منحرف شد و اعوجاجی حاصل نمود، مسئولیت آن تنها بر خود اوست. خداوند در قرآن می فرماید: “والله یدعوا الی دارالسلام"؛[10] یعنی خدا همه خلق را به سرمنزل سعادت و سلامت می خواند. همچنین می فرماید: “من شاء اتخذ الی ربه سبیلا"؛ هر کس بخواهد انتخاب کند راه پروردگارش را… “و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"؛ هر کس که قصد به سوی ما کند و میل و رغبت حاصل نماید که به جانب ما بیاید ما او را هدایت و راهنمایی می کنیم. و الاّ آنها که میل و رغبت به سوی پروردگار ندارند و از طریق حق بیزارند و ایمان به آیات و به رسولان و به روز جزا نمی آورند مشمول این آیه شریفه خواهند شد که: “ان الذین لایؤمنون بآیات الله لا یهدیهم الله و لهم عذاب الیم"؛[11] یعنی کسانی که به آیات خدا ایمان نمی آورند خدا آنها را هدایت نمی کند و برای آنها عذابی سخت است.

اگر به این آیات توجه شود کوچک ترین تردیدی باقی نمی ماند که خدای تعالی حالت اختیار و استقلال را به همه داده است که می فرماید: “انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً"؛[12] یعنی ما به حقیقت راه (حق و باطل) را به انسان نمودیم حال خواهد هدایت پذیرد و شکر این نعمت گوید و خواه آن نعمت را کفران کند.

نتیجه این که خدای تعالی ظالمان، کاذبان ، مجرمان را هدایت نمی کند و اصلا این گروه خود در یک گمراهی آشکار هستند. که می فرماید: “من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبیناً"؛[13] یعنی کسی که نافرمانی کند خدا و رسولش را پس به تحقیق که گمراه شده گمراه شدنی آشکار. پس هر کس مستحق هدایت باشد خدای تعالی او را به بهشت هدایت می کند و کسی نیست که بتواند او را برگرداند و آن که را که مستوجب عذاب باشد و به سوی دوزخ کشاند کسی او را از شر عذاب نگاه ندارد. اما اهل و مستحق عذاب شدن و یا مستحق ثواب شدن مقدمتاً به دست انسان سپرده شده است.

اگر کسی ظالم شد خدا او را هدایت نمی فرماید: “ان الله لا یهدی القوم الظالمین” و اگر کسی با تقوا باشد خدا او را هدایت می کند. “یا ایها الذین آمنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً"؛[14] اگر پرهیزگاری پیشه کنید خداوند حس تشخیص حق از باطل را در شما زنده می کند و به شما روشن بینی عطا می فرماید.

بنابراین انتخاب راه خوب یا بد از اوّل در اختیار خود ماست و این حقیقت را وجدان هر انسانی قبول دارد.

 نظر دهید »

تفاوت بین نبی و رسول

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

فرق بین نبی و رسول چیست؟

نبی در لغت به معنای ” خبر دهنده” است (1) که اگر با تشدید"نبیِّ” خوانده شود به معنای “رفعت و بلندى” است و رسول در لغت به معنای” فرستاده شده” است(3)
واز آنجا كه در قرآن برای واژه رسول و نبی، فرق خاصی بیان نشده است، مفسرین ملاکهای هر یک را بیان کرده و آن را با شواهد و قرائنی همراه ساخته اند که البته هر یک دارای اشکالات و نقدهایی بوده است اما به نظر می رسد یگانه راه برای کشف این حقیقت رجوع به اهل بیتی است که همسنگ قرآن بوده و مفسران حقیقی آن به شمار می آیند
بنابراين به نظر می آید فرق نبی و رسول آن است که نبی در خواب واسطه وحى را مى‏بيند، و وحى را ميگيرد، ولى رسول كسى است كه فرشته حامل وحى را در بيدارى مى‏بيند، و با او صحبت مى‏كند(4) آنچنانکه در روایتی از امام باقر (ع) نقل شده كه در تفسير آيه:” وَ كانَ رَسُولًا نَبِيًّا …"(5)فرمود:” الرَّسُولُ الَّذِي يَأْتِيهِ جَبْرَئِيلُ قُبُلًاپ فَيَرَاهُ وَ يُكَلِّمُهُ فَهَذَا الرَّسُولُ وَ أَمَّا النَّبِيُّ فَهُوَ الَّذِي يَرَى فِي مَنَامِهِ نَحْوَ رُؤْيَا إِبْرَاهِيمَ وَ نَحْوَ مَا كَانَ رَأَى رَسُولُ اللَّهِ ص مِنْ أَسْبَابِ النُّبُوَّةِ قَبْلَ الْوَحْي‏…‏"(6)رسول، آن كسى است كه‏ جبرئيل در برابر او مجسم مى‏شود، و او جبرئيل را مى‏بيند و با او سخن مى‏گويد. نبى، آن كسى است كه در خواب مى‏بيند مانند خوابهائى كه ابراهيم خليل مى‏ديد و مانند آن خوابها كه رسول خدا مى‏ديد پيش از وحى رسالت‏…” و یا در روایت دیگری از آن امام نقل شده است كه فرمود"پيغمبر كسى است كه در خواب مى‏بيند و آواز را مى‏شنود و فرشته را به چشم نبيند و رسول كسى است كه آواز فرشته را بشنود و در خواب ببيند و فرشته را هم به چشم بنگرد…"(7)
بر این اسا س رسالت مقامی بالاتر از نبوت نبوت است که شخص بعد رسیدن به مقام نبوت به آن می رسد لذا به حضرت ابراهیم (ع)نخست مقام عبوديت، و سپس نبوت، و بعد رسالت، آن گاه خلت، و در آخر امامت عنایت شد (8) در حدیثی از امام باقر(ع) نقل شده است که فرمود” به راستى خدا ابراهيم را به بندگى خود پذيرفت پيش از آنكه او را پيغمبر خود نمايد و پيغمبرش گرفت پيش از آنكه رسولش سازد و به رسالتش برگزيد پيش از آنكه خليل خودش گيرد و خليل خودش نمود پيش از آنكه امام گيردش و چون همه اين مقامات را براى او فراهم نمود (و كف خود را براى نمودن جميع مقامات به هم بست) به او فرمود: اى ابراهيم «به راستى من تو را براى مردم امام ساختم»(9)
در نتیجه بین این دو مقام از نظر مصداقی رابطه عام(نبی) خاص(رسول) مطلق حاکم است که در برخی موارد برای شخص واحد قابل جمع است لذا هم رسول است و هم نبي یعنی هم وحی را در خواب دریافت کند و هم در بیداری

 نظر دهید »

دلایل اعجاز قران

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

 الف: آيات تحدي (مبارزه طلبي)
آياتي كه تحدي (مبارزه طلبي) قرآن در آنها مطرح شده است چند گونه است. گاهي مردم را در مورد كل قرآن و يا ده سوره آن به مبارزه مي‌طلبد و گاهي مي‌فرمايد اگر مي‌توانيد يك سوره مثل آن بياوريد. به اين آيات توجه كنيد:
« قل لئن اجتمعت الانس و الجن علي ان يأتوا بمثل هذاالقرآن لايأتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهيرا » [۴]
« بگو اگر تمامي انسان و جن جمع شوند تا مثل اين قرآن را بياورند نخواهند توانست و لو آنكه برخي آنها به كمك ديگران بشتابند.»
« ام يقولون افتريه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتريات و ادعوا من استطعتم من دون الله ان كنتم صادقين » [۵]
« آيا مي‌گويند كه محمد (ص) افترا مي‌بندند (و كلام خود را كلام خدا مي خواند) پس ده سوره مانند آن بسازيد و بياوريد و از هر كس، غير از خدا، مي‌خواهيد كمك بگيريد، اگر راست مي‌گوييد.»
« و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعوا شهداكم من دون الله ان كنتم صادقين » [۶]
« و اگر در مورد آنچه به بنده خود‌محمد(ص) نازل كرديم شكي داريد پس سوره‌اي از جنس آن بياوريد و گواهان خود را ، غير از خدا بخوانيد، اگر راستگويانيد.»
سوره یونس آيه ۳۸ نيز مضموني شبيه آيه ۲۳ سوره بقره دارد. « فأ‌توا بسورة مثله » با اين تفاوت كه كلمه « من» در سوره بقره هست اما در سوره يونس « مثله» بدون كلمه « من» آمده است. ( در مورد اين نكته بعدا توضيح خواهيم داد. )
« ام يقولون تقوله بل لايؤمنون فليأتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين [۷]
« يا ( آيا) مي‌گويند او قرآن را از خود بافته است بلكه ايمان نمي‌آورند . اگر راست مي‌گويند پس كلامي مثل آن ( قرآن) را بياورند.»
هر چند كه ظاهر كلمه « مثله » اين است كه كل قرآن مراد باشد ولي كلمه حدیث « کلام» شامل كمتر از يك سوره هم مي‌شود. و لذا برخي احتمال داده‌اند كه مقدار معجزه بودن قرآن يك سوره و يا تعدادي از آيات است كه به اندازه يك سوره باشد. [۸]
تذكر: نكته جالب در آيات فوق اين است: آنجايي كه سخن از آوردن مثل كل قرآن ياده سوره آن است سخني از ياري افراد به همديگر است اما جائي كه سخن از يك سوره و حديث است مسأله شاهدان ـ و نه ياوران ـ را مطرح مي‌كند. علت اين تعبيرات شايد اين باشد كه در صورت اول اين كاربراي يك نفر مشكل است و يا اينكه اشاره به وجود اعجاز قرآن و مراتب آن است.

← فصاحت وبلاغت
يعني قرآن يك معجزه ادبي است به طوري كه فصيح بودن آن در حد اعلاي فصاحت و بلاغت و رسا بودن آن نيز كامل است به طوري كه در قبل و بعد از ظهور اسلام هيچ شعر يا خطبه و كلام عربي به پايه آن نرسيده است.اين نظريه شايد مشهورترين ديدگاه در باب اعجاز قرآن است

وم:سبك و نظم خاص قرآن:
هر چند قرآن از حروف و كلمات معمولي زبان عرب تشكيل شده است اما نظم خاص خود و تأليف منحصر به فرد آن در تركيبات كلامي ان معجزه است يعني سبك خاص آن، نه شعر، نه نظم است بلكه كلامي خاص است كه قابل تقليد نيست.
چرا كه خداوند از همه حروف و كلمات و تركيبات آگاهي دارد و بهترين آنها را انتخاب كرده است ولي ما نه علم كامل الهي را داريم و نه قدرت او را و لذا نمي‌توانيم مثل او سخني بگوئيم.

سوم:شيريني و جذبه خاص ياموسيقي خاص قرآن يا روحانيت قرآن
از همان اوايل بعثت پيامبر(ص) تأثير شگرف قرآن در قلوب مردم واضح بود به طوري كه مشركين عرب، مردم رااز گوش دادن به قرآن منع مي‌كردند تا جذب كلام الهي نشوند و شيريني آن را نچشند.
و همين مطلب امروزه گاهي، تحت عنوان« موسيقي قرآن» خوانده مي‌شود كه برخي از متأخران مصر و ايران به آن تمايل دارند. و مي‌گويند اين جنبه از قران معجزه است و ديگران از آوردن كلامي كه چنين تأثيري داشته باشد عاجزند.

 چهارم: معارف عالي الهي قرآن از يك فرد امي
وقتي معارف قرآن در زمينه توحيد و صفات خدا با ديگر كتابهاي آسماني و سخنان فلاسفه و حكما، مقايسه مي‌شود متوجه مي‌شويم كه قرآن چيز ديگري است كه عقل‌ها را متحير مي‌نمايد. و ديگران از آوردن معارفي مثل آن عاجزند و اين در حالي است كه همه اين معارف توسط يك فرد امّي ( بي‌سواد ) بيان شده است قائل اين سخن آیة الله خوئی (ره) است. [۴۱] [۴۲]

 نظر دهید »

توکل به خدا و توسل به نعمتهای او

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

وَ عَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ(التوبه۵۱) گرچه موضوع توکل به خداوند متعال، تنها در میان سختی‌ها و آشوب‌های زندگی خودش را نشان می‌دهد، اما باید دانست در شرایطی که کشتی زندگی انسان در مسیری آرام نیز قرار دارد، توکل به قادر متعال از موضوعیت ساقط نمی‌شود. بلکه متاسفانه این ما هستیم که تا در شرایط سخت قرار نگیریم یاد خدا نمی‌افتیم.
اگر از این موضوع هیچ‌گاه غافل نشویم که: بود و نبود خود، و این‌که به واقع از لحظه‌های بعد خود مطمئن نیستیم و این‌که هرچه از کمالات جسم و روح داریم از ما نیست بلکه از خالق ماست، درخواهیم یافت که توکل به قادر متعال باید میهمان لحظه‌های ما باشد نه فقط اوقات سختی.
حالا اگر این تذکار و تذکر مدام و مداوم هم‌راه باشد دیگر شرک و ظلم، از اولین موضوع علاقه‌مندی‌های بشر به رتبه‌های پائین‌تری نزول خواهد کرد. دیگر با هجمه‌های فشار، استرس بر تپش‌های قلب حاکم نخواهند گردید و هزار مژده‌ی دیگر که آن‌ها را به خواننده وا می‌گذاریم.

ُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنين(انفال ۶۲)

راستی بازخورد توکل به خداوند و درخواست از او در دنیای مادی چیست؟ یاری خداوند و کمک او چگونه در این عالم متجلی می‌شود؟
مطمئناً نعمت‌های خداوند آئینه‌ی تمام قدی از یاری خداوند هستند برای انسان.
مثلاً پدر و مادر، استاد، دوست خوب، سرپناهی برای یک کودک که هیچ زحمتی برایش نکشیده و …
در این میان ارزش و اعتبار این نعمت‌ها می‌تواند در رتبه‌های مختلفی قرار بگیرند و درجه اهمیتشان نسبت به هم کم‌تر یا بیشتر باشند.
آن‌چه مسلم است این‌که آدمی به‌وسیله‌ی این نعمت‌ها راه خود را هموار و حرکت خود را آسان می‌کند و باید که شکرگزار خداوند متعال از بابت آن‌ها باشد.
بزرگ‌ترین این نعمت‌ها، نعمتی است که در جهت ایجاد توکل واقعی و همیشگی به خداوند و معرفت او و اعتقاد صحیح به او باشد. نعمت انبیاء الهی و رسولان او و جانشینان آن‌ها از بزرگ‌ترین این نعمت‌ها هستند. چراکه به‌وسیله‌ی آن‌ها موضوعیت توکل واقعی به خداوند شناخته می‌شود.
توسل به انبیاء و اولیاء، به معنای پرستش آن‌ها نیست. ما واقف هستیم که آنان مخلوقات خداوند و نعمت‌های او برای ما هستند.
توسل به آن‌ها در زمان حیاتشان، توسل به احادیث آن‌ها بعد از حیات جسمانی‌شان و توسل به ارواح آن‌ها در زمان حیات برزخی ایشان، استفاده از نعمت الهی است که ندانستن آن و کنار زدنش، مصداق کامل ناشکری است.

 

 نظر دهید »

حکمت تکرار ارسال پیامبران

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه


از ابتدای آفرینش انسان، به جهت نیازمندی بشر به ابزار هدایت، پیامبران الهی وجود داشته‌اند. تعداد این پیامبران و علت تکرار پیامبران، سوالی است که ذهن را به خود مشغول می‌کند. چرا این تعداد پیامبر به میان جوامع آمده است؟ چرا از ابتدا، دین کامل به مردم ارائه نشد؟ با مراجعه به منابع دینی با چندین عامل به عنوان فلسفه تکرار بعثت انبیاء برمی‌خوریم که عبارتند از:
• حفظ آموزه‌های اصیل دینی از خطر تحریف و فراموشی:
تحریف کتابهای آسمانی:
یکی از اصلی‌ترین عوامل ارسال پیامبران متعدد برای هدایت بشر، تحریف آموزه‌های دینی توسط مردم بوده است. به مرور که انسان بر روی زمین قرار گرفت و روابط اجتماعی بین آنها شکل گرفت، اختلاف نظر بین مردم نمایان شد. زورمندان به دنبال بهره گیری و استثمار مردم ضعیف بودند و پیامبران الهی، یکی از اهداف خود را تشکیل جامعه آرمانی و همراه با برابری و برادری می‌دانستند، به مقابله با این افراد پرداختند. طبیعی است که در این شرایط، آنان یکی از راحت‌ترین راه‌های مبارزه با انبیاء را تحریف محتوای دعوت آنان بدانند و سعی در تحریف آموزه‌های اصیل دینی داشته باشند.  تحریف در دو حوزه اعتقادی و عملی؛ مانند دختر دانستن فرشتگان، فرزند خدا دانستن عیسی و عزیر، و تثلیث در حوزه اعتقادات و جابجا نمودن حلال و حرام الهی و بدعت در حوزه اعمال شکل گرفت.


به جهت ماندگار ماندن پیام‌های الهی در میان مردم و فراموش نشدن آن و جلوگیری از تحریف لازم است که در هر دوره تاریخی افرادی باشند تا تبلیغ آموزه‌های قبلی یا با آوردن دوباره پیام‌های صحیح از جانب خداوند، آموزه‌های دینی را به صورت سالم و عاری از تحریف در دسترس آنان قرار دهند.
• ناپدید شدن کتاب‌های آسمانی:
بر اساس روایتی که از ابوذر نقل شد، کتاب‌های زیادی از جانب خداوند به جهت هدایت بشر، بر پیامبران الهی نازل شده است. با این حال پیروان ادیان مختلف به واسطه عدم رشد و بلوغ فکری، با گذر زمان نتوانستند این کتاب‌ها را حفظ نمایند و بیشتر آن‌ها ناپدید شده و از دسترس مردم و نسل‌های بعدی دور ماند. بنابراین باید، پیامبران بعدی بیایند تا یا به توضیح در مورد کتاب‌های ناپدید شده پرداخته و آموزه‌ها و احکام آن‌ها را برای مردم بیان نمایند و یا با آوردن دین جدید، نسخه جدیدتری از برنامه هدایت و سعادت انسان ارائه نماید.
• اختلاف مقتضیات و نیازها:
اگرچه آموزه‌های اساسی در تمام ادیان الهی مشترک بوده و ثابت و تغییر ناپذیر است، اما برخی از آموزه‌های دین بر حسب نیازها و مقتضیات زمانه و مصالح، وضع شده است و با تغییر نیازها، شرایط و مصالح آن‌ها، احکام آن نیز تغییر خواهد نمود.  مثلا برخی از احکام در دین یهود، به واسطه تنبیه بنی اسرائیل به واسطه نافرمانی هایشان و به علت فرمانبردار نمودن آن‌ها و تقویت روح عبودیت در آنان بوده است و معلوم است که با برطرف شدن این خصیصه یا تغییر مخاطب آن، دیگر این مصلحت وجود نخواهد داشت و حکم آن نیز نسخ می‌شود.
• رشد فهم و استعداد بشر:
بشریت با گذشت زمان و با تغییر شرایط زندگی و به کار گیری عقل جمعی و فردی و با کمک آموزه هایی که پیامبران الهی در اختیار آنان قرار می‌داد، به مرور روند تکاملی را در پیش گرفت و هر چه بر عمر انسان افزوده می‌شد، استعداد وی برای دریافت پیام‌های جدیدتر و کامل‌تر فزونی می‌یافت. این امر را می‌توان با تحقیق در آموزه‌های ادیان و مقایسه آن‌ها با یکدیگر، به دست آورد. به همین جهت برخی فلاسفه اسلامی معتقدند استعداد انسان از زمان حضرت آدم تا امت اخر الزمان روبه ترقی است و به همین جهت، لازم است انبیاء پی در پی بیایند و به میزان استعداد امت زمان خویش، برنامه سعادت را بیاورند .

 

 نظر دهید »

​چرا خدا برای ما پیامبر میفرستد؟

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه


یکی از سؤالاتی که بدون شک ذهن جوانان را مشغول می کند این است که چرا باید خدا برای ما رسولان و پیامبرانی بفرستد؟ چه لزومی به آمدن پیامبران است؟

1.عقل انسان وجود خدا را اثبات می کند. با اثبات وجود و صفات خدا، ما درک می کنیم که هر چه داریم از خداست. اینجا بار دیگر عقل انسان او را وا میدارد که از خدا سپاسگذاری کند. اینجا انسان برایش سؤال پیش می آید که چگونه باید از خدا سپاسگذاری کنم؟ بدون شک آنچه از دید خود ما سپاسگذاری درست و صحیح برای خداست، نمی تواند همان نوع سپاس گذاری باشد که خدا انتظار دارد که ما از او تشکّر کنیم. در این شرایط برای شناخت نظر خداوند، راهی جز فرستادن پیامبران به سوی مردم، در کار نخواهد بود. پس خداوند این لطف را در حق بشر می کند و با فرستادن پیامبران، راه پرستش صحیح خود را به بشر می آموزد.

2.انسان موجودی اجتماعی است و به زندگی در جمع تمایل دارد. از سوی دیگر انسان بخاطر این که خودش را دوست دارد، تمایل دارد امور طبق میل و شهوت خودش باشد. بدون شک در اجتماع لازم است که درخواستهای فردی اعضای اجتماع کنترل گردد و برای این کار قرار گرفتن قانونی مناسب و شایسته، لازم است. اینجا سؤال پیش می آید که بهترین قانونگذار کیست؟ بهترین قانونگذار کسی است که بهتر از هر کسی اعضای جامعه را بشناسد و منافع شخصی خودش را نیز در قوانین دخیل نکند. بدون شک با این حساب، خداوند کسی است که باید برای ما قانون مشخّص کند، از همین رو است که خداوند پیامبران را مبعوث می فرماید تا قوانین او را به گوش بشر برسانند.

3.خداوند جهان را هدفمند آفریده است. خدا انسان را مختار آفریده است لذا برای رسیدن به کمال باید در سایۀ عقل و خرد از اختیار خود استفاده کند و راه رسیدن به کمال را بشناسد، ولی عقل و دانش انسان برای شناخت درست و دقیق راه کمال کفایت نمی کند، زیرا انسان از یک سری مسائل به کلّی ناآگاه است، مثلاً هر چند وجود روح و زندگی پس از مرگ را می تواند ثابت کند، ولی قادر به درک آنها نیست و دانشش به سایر مسائل نیز ناقص است و گذشت زمان همواره اشتباهات پیشین آدمی را نشان می دهد. پس لازمۀ اینکه ما بتوانیم راه کمال را پیدا کنیم این است که خداوند فرستادگانی را برای هدایت ما بفرستد.

 نظر دهید »

ترازوی عدل

27 اردیبهشت 1395 توسط فاطمه خازه

مردی بسیار ثروتمند که از نزدیکان امپراطور بود و در سرزمین مجاور ثروت کلانی داشت، از محبت و عشقی که رعایا ونزدیکانش نسبت به شیوانا داشتند به شدت آزرده بود. به همین خاطر روزی با خشم نزد شیوانا آمد و با لحن توهین آمیزی خطاب به شیوانا گفت: آهای پیر معرفت! من با خودم یکی از رعیت هایم را آورده ام و مقابل تو به او شلاق می زنم. به من نشان بده تو چگونه آن را تلافی می کنی.
شیوانا سر بلند کرد و نیم نگاهی به رعیت انداخت و سنگی از روی زمین برداشت و آن را در یک کفه ترازوی مقابل خود گذاشت. کفه ترازو پائین رفت و کفه دیگر بالا آمد. مرد ثروتمند شلاقی محکم بر پای رعیت وارد ساخت. فریاد رعیت شلاق خورده به آسمان رفت. هیچکس جرات اعتراض به فامیل امپراطور را نداشت و در نتیجه همه ساکت ماندند. مرد ثروتمند که سکوت جمع را دید لبخندی زد و گفت: پس قبول داری که همه درس های تو بیهوده و بی ارزش است! هنوز سخنان مرد به پایان نرسیده بود که فریادی از بین همراهان مرد ثروتمند برخاست. پسر مرد ثروتمند همان لحظه به خاطر رم کردن اسبش به زمین سقوط کرده بود و پای راستش شکسته بود. مرد ثروتمند سراسیمه به سوی پسرش رفت و او را در آغوش گرفت و از همراهان خواست تا سریعاً به سراغ طبیب بروند.
در فاصله زمانی رسیدن طبیب، مرد ثروتمند به سوی شیوانا نیم نگاهی انداخت و با کمال حیرت دید که رعیت شلاق خورده لنگ لنگان خودش را به ترازوی شیوانا رساند و سنگی از روی زمین برداشت و در کفه دیگر ترازو انداخت. اکنون کفه پائین آمده، بالا رفت و کفه دیگر به سمت زمین آمد. می گویند آن مرد ثروتمند دیگر به مدرسه شیوانا قدم نگذاشت. کفه ترازوی شما در ترازوی عدل الهی چگونه است؟؟

 نظر دهید »

اعتقادی

03 اسفند 1394 توسط فاطمه خازه

 پیامبر صلى ‏الله‏ علیه‏ و‏آله :

 

مَن عامَلَ النّاسَ فَلَم یَظلِمهُم وَحَدَّثَهُم فَلَم یَکذِبهُم وَ وَعَدَهُم فَلَم یَخلِفهُم فَهُوَ مِمَّن کَمُلَت مُرُوءتُهُ وَ

ظَهَرَت عَدالَـتُهُ وَ وَجَبَت اُخُوَّتُهُ وَحَرُمَت غیبَتُهُ؛

هر کس در معاشرت با مردم به آنان ظلم نکند، دروغ نگوید و خلف وعده ننماید، جوانمردیش

کامل، عدالتش آشکار، برادرى با او واجب و غیبتش حرام است.

خصال، ص 208، ح 28

 نظر دهید »
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

یا صاحب الزمان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع
  • یا مهدی ادرکنی
  • توحید
  • سياسي
  • زندگی امام زمان
  • ولادت
  • اعتقادی
  • مذهبی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس